منتظران مهدی (عج)
آشفته ام آقا دوباره رو به راهم کن
آشفته ام آقا دوباره رو به راهم کن
پیوند: #داستانک
عبید زاکانی
خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟»گفت:….
میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.»خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند…» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم!
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فدایی مولا در 1395/08/16 ساعت 03:01:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |