موضوع: "مقاله"

لعن در آیات وروایات

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران
مدرسه ی علمیه حضرت زینب (سلام اللّه علیها ) دهدشت

موضوع تحقیق بررسی لعن از دیدگاه آیات و روایات
درس مربوطه روش تحقیق
استاد مربوطه حاج آقا آذری
پژوهشگر سهیلا برمو
ترم اول پایه ی سوم
آذر1393

چکیده

بررسی مسئله ی لعن ،از دیدگاه آیات وروایات اسلامی وهمچنین از نظر مراجع تقلید. بررسی ویژگی های افراد لعنت شده در قرآن واز زبان معصومان (علیه السلام). لعن از مسائل نخستین در جهان اسلام بلکه در عالم بشری و مورد ابتلای جوامع مسلمان و غیرمسلمان می‏باشد ، و ابعاد اخلاقی، اجتماعی، سیاسی وسیع دارد، که قابل بحث و بررسی فراوان می‏باشد. این موضوع حداقل در درون جامعه اسلامی و در برخورد با پیروان مذاهب و مسالک مختلف مطرح و مورد ابتلاء بوده و هست.
بنابراین هدف از این تحقیق درمرحله ی اول شناخت کلمه ی لعن از دیدگاه آیات وروایات اسلامی ،واین که ایا لعن دیگران ار دیدگاه اسلام جایز است ؟ افراد مورد لعن از کلام قرآن ومعصومان (علیه السلام)چه کسانی هستند ،چگونگی لعن فرستادن ،از دوران ها ی قبل از اسلام تا دوران ظهور اسلام بررسی شد.

مقدمه

مبحث لعن، از جمله مباحثی است که مابین فریقین در نقاطی مشترک، و در مواردی مورد اختلاف است. مطلب این است که اصل مسئله لعن نمی تواند مورد انکار هیچ فرقه ای قرار گیرد چرا که مبنایی قرآنی ـ آیات لعن در کلام الله مجید ـ و روایی ـ روایات صحیح از لسان پیامبر اکرم ـ دال بر لعن افراد و گروه هایی رسیده است؛ لکن متاسفانه می بینیم که بعضی فرق از پذیرش لعن برخی ملعونین که خدا و رسول آنان را لعن نموده، سرباز زدند و دوستی با دشمنان خدا را جایگزین تبری نمودند و همین جا شده سرمنشا اختلاف، که جلوتر بدان خواهیم پرداخت.
اهمیت دانش اخلاق وکاربردی بودن آن،این ضرورت را ایجاب می کندکه مطالبی در رابطه ی با آن با استناد به آیات وروایات اسلامی جمع آوری شود . واز آنجا که آگاهی در رابطه ی با موضوع (لعنت کردن دیگران )کم است ،انتظار می رودمطالبی در مورد این موضوع جمع آوری ودراخیار دیگران گذاشته شود. . یکی از مسائلی که در جامعه ی اسلامی بسیار رواج دارد لعن وسب دیگران است.در جوامع گاهی حق افرادضایع می شود یا برخی تنش ها در بین افراد وجود دارد که بر همین اساس خواسته یا ناخواسته همدیگر را مورد لعن ونفرین قرار می دهند.این مسئله موجب بروز اختلافات گسترده در جوامع شد.

بررسی واژه ی لعن در آیات وروایات اسلامی

لعن در لغت به معنای راندن و دور کردن است.
لعنه لعناً: طرده و ابعده عن الخیر. و در اصطلاح به معنای دعا برای دور باد از رحمت خداوندی برای کسی است، بر خلاف سلام و صلوات که دعا برای فرد در جلب رحمت الهی است. و این دو ـ صلوات و لعن ـ مظاهر تولی و تبری هستند، که از یکدیگر جدایی ناپذیرند.
طریحی فرموده: لعن طرد و دور کردن از روی خشم است و آن (ملعون) از سوی خداوند متعال در آخرت عقوبت و در دنیا از قبول رحمت و توفیق الهی محروم خواهد شد. اللعن: الطرد والابعاد علی سبیل السخط و ذلک من الله تعالی فی الاخره عقوبه، و فی الدنیا انقطاع من قبول رحمته و توفیقه.

- واژه های مترادف لعن
فحش، هر سخن و عمل زشت را گویند .
هجاء و هجو ، ضد مدح و ثنا را گویند . پس آن مترادف ذمّ است و برخی گفته‏اند : هجاء ذکر معایب و کاستی‏ها و بازگو کردن زشتی ها است .
و اما لعن عبارت است از : طرد و دور کردن و نفرین و دعای بد . و برخی گفته‏اند : لعن از جانب خدا در آخرت به معنای کیفر و عقوبت و در دنیا ، انقطاع از رحمت الهی و عدم موفقیت می‏باشد .
لعن از زبان انسانی نسبت به انسان دیگر، به معنای نفرین می باشد .
برخی گفته‏اند : لعن از جانب خدا ، به معنای طرد و دور گرداندن و راندن و از سوی مردم ، به معنای شتم و سب و ناسزا می‏باشد .

آیات لعن در کلام اللّه مجید:
می توان آیات قرآنی لعن را، به چهار گروه تقسیم کرد:

ـ لعن ابلیس1
وَإِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَهَ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ ﴿۳۵﴾ حجر
و لعنت (و دورى از رحمت حق) تا روز قیامت بر تو خواهد بود!
وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ ﴿۷۸﴾ ص
و مسلما لعنت من بر تو تا روز قیامت خواهد بود
لَّعَنَهُ اللّهُ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا ﴿۱۱۸﴾ نساء
خدا او را از رحمت خویش دور ساخته; و (ابلیس) گفت:"از بندگان تو، سهم معینى خواهم گرفت
۲ـ لعن کافران
به صورت کلی: الف
إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَافِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِیرًا ﴿۶۴﴾ احزاب
خداوند کافران را لعن کرده (و از رحمت خود دور داشته) و براى آنان آتش سوزاننده‏اى آماده نموده است.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَهُ اللّهِ وَالْمَلآئِکَهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴿۱۶۱﴾بقره
همانا کسانى که کافر شدند، و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد باد.
وَعَدَ الله الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا هِیَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِیمٌ ﴿۶۸﴾توبه
خداوند به مردان و زنان منافق و کفار، وعده آتش دوزخ داده; که در آن جاودانه خواهند ماند که همان کفایتشان می کند! و خدا آنها را لعن کرده و عذاب همیشگى براى آنهاست.
کسانی که بعد از ایمان کافر شدند.ب
کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُواْ بَعْدَ إِیمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿۸۶﴾ أُوْلَئِکَ جَزَآؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَهَ اللّهِ وَالْمَلآئِکَهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴿۸۷﴾ آل عمران
چگونه خداوند جمعیتى را هدایت مى‏کند که بعد از ایمان و گواهى به حقانیت رسول و آمدن نشانه‏هاى روشن براى آنها، کافر شدند؟! و خدا، جمعیت ستمکاران را هدایت نخواهد کرد
کیفر آنها، این است که لعن (و طرد) خداوند و فرشتگان و مردم همگى بر آنهاست..
کافران از قوم عاد-ب
وَأُتْبِعُواْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَهً وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ أَلا إِنَّ عَادًا کَفَرُواْ رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْدًا لِّعَادٍ قَوْمِ هُودٍ ﴿۶۰﴾هود
آنان، در این دنیا و روز قیامت، لعنتی به دنبال دارند! بدانید عاد نسبت به پروردگارشان کفر ورزیدند .هان!دور باد قوم عاد از رحمت خدا.
ج-کافران از قوم فرعون

وَأُتْبِعُواْ فِی هَذِهِ لَعْنَهً وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ ﴿۹۹﴾ هود
آنان در این جهان و روز قیامت، لعنتى به دنبال دارند; و چه بد عطایى نصیب شان است. وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَهً وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِینَ ﴿۴۲﴾ قصص
و در این دنیا نیز لعنتى بدنبال آنان قرار دادیم و روز قیامت از زشت‏رویانند.
د- کافران از بنی اسرائیل

وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّه بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً مَّا یُؤْمِنُونَ ﴿۸۸﴾ وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَهُ اللَّه عَلَى الْکَافِرِینَ ﴿۸۹﴾بقره
و گفتند قلب هایمان پوشانده شده ( ما چیزی نمی فهمیم) بلکه خدا به واسطه این کفرشان لعنت شان می کند و عده ی قلیلی ایمان می آورند. و هنگامى که از طرف خداوند، کتابى براى آنها آمد که موافق نشانه‏هایى بود که با خود داشتند، و پیش از این، به خود نوید پیروزى بر کافران مى‏دادند (که با کمک آن، بر دشمنان پیروز گردند.) با این همه، هنگامى که این کتاب، و پیامبرى را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او کافر شدند; لعنت خدا بر کافران باد.
فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَهً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَهٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿۱۳﴾ مائده
به خاطر پیمان‏شکنى، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم و دلهاى آنان را سخت و سنگین نمودیم. سخنان (خدا) را از جایگاهش تحریف مى‏کنند و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند. و مدام از خیانتى (تازه) از آنها آگاه مى‏شوى، مگر از عده کمى از آنان; ولى از آنها درگذر و صرف‏نظر کن، که خداوند نیکوکاران را دوست مى‏دارد!
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِکَ مَثُوبَهً عِندَ اللّهِ مَن لَّعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَئِکَ شَرٌّ مَّکَاناً وَأَضَلُّ عَن سَوَاء السَّبِیلِ ﴿۶۰﴾مائده(مومنین به طاغوتبگو «آیا شما را از کسانى که موقعیت شان نزد خدا بدتر از این است، با خبر کنم؟ کسانى که خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده، (و مسخ کرده) و از آنها، میمونها و خوکهایى قرار داده، (کسانی که) طاغوت را بندگی کردند. ایشان جایگاهشان، بدتر است; و از راه راست، گمراهترند.
لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ ﴿۷۸﴾ مائده
کافران بنى اسرائیل، بر زبان داوود و عیسى بن مریم، لعن (و نفرین) شدند! این بخاطر آن بود که عصیان کردند، و تجاوز مى‏نمودند.
وَأُتْبِعُواْ فِی هَذِهِ لَعْنَهً وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ ﴿۹۹﴾ هود
آنان در این جهان و روز قیامت، لعنتى به دنبال دارند; و چه بد عطایى نصیب شان است. وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَهً وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِینَ ﴿۴۲﴾ قصص
و در این دنیا نیز لعنتى به دنبال آنان قرار دادیم و روز قیامت از زشت‏رویانند.

کافران از اهل کتاب-ه
وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَهُ اللَّه عَلَى الْکَافِرِینَ ﴿۸۹ ﴾ بقره
و هنگامى که از طرف خداوند، کتابى براى آنها آمد که آنچه (از نشانه ها) با خود داشتند را تصدیق می کرد، و پیشتر، به خود نوید پیروزى با کمک آن بر کافران مى‏دادند، با این همه، به نزدشان آمد، به آن کافر شدند؛ لعنت خدا بر کافران باد.
مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَیَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَاسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِی الدِّینِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانظُرْنَا لَکَانَ خَیْرًا لَّهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَکِن لَّعَنَهُمُ اللّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً ﴿۴۶﴾ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً ﴿۴۷﴾نساء
بعضى از یهودیان، کلمات (الهى) را از جایگاه خود تغییر داده و مى‏گویند: شنیدیم و نافرمانى کردیم، بشنو و باور نکن. (و طعنه می زنند: ) راعنا ! ولى اگر مى‏گفتند: شنیدیم و فرمان بردیم و بشنو و به ما نظر کن، براى آن ها بهتر و استوارتر بود و لیکن خداوند آن ها را به خاطر کافر شدنشان لعنت کرد و جز اندکى از آنان ایمان نمى‏آورند. اى کسانى که کتاب (خدا) به شما داده شده! به آنچه (بر پیامبر خود) نازل کردیم که آنچه را با شماست تصدیق می کند، ایمان بیاورید! پیش از آنکه صورتهایى را محو کنیم، سپس به پشت سر بازگردانیم، یا آنها را لعن کنیم و از رحمت خود دور سازیم، همان گونه که اصحاب سبت‏ را دور ساختیم. و فرمان خدا، در هر حال انجام شدنى است.
وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاء وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاء إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ﴿۶۴﴾ مائده
و یهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دستهایشان بسته باد! و به خاطر این سخن، لعن شوند! بلکه هر دو دست او، گشاده است، هرگونه بخواهد، مى‏بخشد! ولى آنچه از سوی پروردگارت بر تو فروفرستاده شد، بر طغیان و کفر بسیارى از آنها مى‏افزاید. و ما در میان آنها تا روز قیامت عداوت و دشمنى افکندیم. هر زمان آتشی برای جنگ افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت و براى فساد در زمین، تلاش مى‏کنند و خداوند، مفسدان را دوست ندارد.
۳ـ لعن مشرکین
وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دَائِرَهُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا ﴿۶﴾ فتح
و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد مى‏برند عذاب
می کند; گردش ناگوار بر آنها! خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته و جهنم را براى آنان آماده کرده و چه بد سرانجامى است.

۴ـ لعن کسانی از اهل کتاب
اصحاب السبت الف-
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِکَ مَثُوبَهً عِندَ اللّهِ مَن لَّعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَئِکَ شَرٌّ مَّکَاناً وَأَضَلُّ عَن سَوَاء السَّبِیلِ ﴿۶۰﴾مائده
بگو: «آیا شما را از کسانى که موقعیت شان نزد خدا بدتر از این است، با خبر کنم؟ کسانى که خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده، (و مسخ کرده) و از آنها، میمونها و خوکهایى قرار داده، (کسانی که) طاغوت را بندگی کردند. ایشان جایگاهشان، بدتر است; و از راه راست، گمراهترند.»
قائلین به اینکه “دست خدا بسته است -ب
وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاء وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاء إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ﴿۶۴﴾ مائده
و یهود گفتند: «دست خدا (با زنجیر) بسته است.» دستهایشان بسته باد! و بخاطر این سخن، از رحمت (الهى) دور شوند! بلکه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است; هرگونه بخواهد، مى‏بخشد! ولى این آیات، که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغیان و کفر بسیارى از آنها مى‏افزاید. و ما در میان آنها تا روز قیامت عداوت و دشمنى افکندیم. هر زمان آتش جنگى افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت; و براى فساد در زمین، تلاش مى‏کنند; و خداوند، مفسدان را دوست ندارد.
۵ـ لعن افرادی که در ظاهر اسلام داشتند لعن منافقین-
وَعَدَ الله الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا هِیَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِیمٌ ﴿۶۸﴾توبه
خداوند به مردان و زنان منافق و کفار، وعده آتش دوزخ داده که در آن جاودانه خواهند ماند که همان کفایتشان می کند! و خدا آنها را لعن کرده و عذاب همیشگى براى آنهاست.
وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دَائِرَهُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا ﴿۶﴾ فتح
و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد مى‏برند عذاب می کند; گردش ناگوار بر آنها! خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته و جهنم را براى آنان آماده کرده و چه بد سرانجامى است.لئن لَّمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَهِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا ﴿۶۰﴾ مَلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلًا ﴿۶۱﴾ احزاب
اگر منافقان و بیماردلان و شایعه افکنان در مدینه دست از کارشان برندارند تو را بر آنها برمی انگیزیم پس جز زمان اندکی در کنار تو نخواهند بود. و از همه جا طرد مى‏شوند، و هر جا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختى به قتل خواهند رسید.

۶ـ لعن عده ای چه تحت لوای اسلام و چه غیر از آن

1- لعن اذیت کنندگان خدا و رسول
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا ﴿۵۷﴾ احزاب
همانا آنها که خدا و رسولش را آزار مى‏دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و براى آنها عذاب خوارکننده‏اى آماده کرده است.

-دروغ گویان 2
فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَهُ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ ﴿۶۱﴾ آل عمران
هرگاه بعد از علم و دانشى که به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را; ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود; آنگاه مباهله کنیم; و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
مرتکب قتل عمد-3
وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا ﴿۹۳﴾نساء
و هر کس، فرد باایمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است در حالى که جاودانه در آن مى‏ماند و خداوند بر او غضب مى‏کند و او را از رحمتش دور مى‏سازد و عذاب عظیمى براى او آماده ساخته است.
-ظالمین 4
یَوْمَ لَا یَنفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَهُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴿۵۲﴾ غافر
روزی که معذرت ظالمین سودی نبخشد و لعنت و جایگاه بد برای آنهاست!
وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّهِ أَصْحَابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَّعْنَهُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ ﴿۴۴﴾ اعراف
و بهشتیان دوزخیان را صدا مى‏زنند که: « به تحقیق آنچه پروردگارمان به ما وعده داده بود، حقا یافتیم; آیا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حقا یافتید؟!» گفتند: «بلی!» در این هنگام، ندادهنده‏اى‏ میان آنها ندا ‏دهد : «لعنت خدا بر ستمگران باد.» وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا أُوْلَئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَیَقُولُ الأَشْهَادُ هَؤُلاء الَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَهُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ ﴿۱۸﴾ هود
چه کسى ستمکارتر است از کسى که بر خدا دروغ مى‏بندد؟! آنان بر پروردگارشان عرضه مى‏شوند، در حالى که شاهدان مى‏گویند: اینها همانها هستند که به پروردگارشان دروغ بستند! اى لعنت خدا بر ظالمان باد.
5-تهمت زنندگان زنا وَالْخَامِسَهُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ وَیَدْرَأُ ﴿۷﴾ نور
و (شوهر) در پنجمین بار بگوید که لعنت خدا بر او(خودش) باد اگر از دروغگویان باشد.
إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿۲۳﴾ نور
همانا کسانى که زنان پاکدامن و بى‏خبر (از هرگونه آلودگى) و مؤمن را متهم مى‏سازند، در دنیا و آخرت از رحمت الهى به دورند و عذاب بزرگى براى آنهاست.

6 - عهدشکنان در میثاق با خدا
وَالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴿۲۵﴾ رعد
آنها که عهد الهى را پس از محکم کردن مى‏شکنند، و پیوندهایى را که خدا دستور به برقرارى آن داده قطع مى‏کنند، و در زمین فساد مى‏نمایند، لعنت و ناگواری آخرت براى آنهاست!
کسانی که بر خدا دروغ می بندند .7
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا أُوْلَئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَیَقُولُ الأَشْهَادُ هَؤُلاء الَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَهُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ ﴿۱۸﴾ هود
چه کسى ستمکارتر است از کسى که بر خدا افترا مى‏بندد؟! آنان بر پروردگارشان عرضه مى‏شوند، در حالى که شاهدان مى‏گویند: اینها همانها هستند که به پروردگارشان دروغ بستند! اى لعنت خدا بر ظالمان باد.

کتمان کنندگان نشانه های آشکار پروردگار-8
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ ﴿۱۵۹﴾بقره
همانا کسانى که دلایل روشن، و وسیله هدایتى را که نازل کرده‏ایم، بعد از آنکه در کتاب براى مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت مى‏کند. و همه لعن‏کنندگان نیز، آنها را لعن مى‏کنند.

کسانی که کافرین از یهود را افضل از مومنین به پیامبر می دانند.9
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ هَؤُلاء أَهْدَى مِنَ الَّذِینَ آمَنُواْ سَبِیلاً ﴿۵۱﴾ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَمَن یَلْعَنِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِیرًا ﴿۵۲﴾ نساء
آیا ندیدى کسانى را که بهره‏اى از کتاب (خدا) به آنان داده شده به «جبت‏» و «طاغوت‏» ایمان مى‏آورند، و درباره ی کسانی که کفر می ورزند مى‏گویند: «آنان، از کسانى که ایمان آورده‏اند، هدایت یافته‏ترند»؟!
آنها کسانى هستند که خداوند، ایشان را از رحمت خود، دور ساخته است; و هر کس را خدا از رحمتش دور سازد، یاورى براى او نخواهى یافت.

مفسدین و قطع کنندگان رحم.10
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ ﴿۲۲﴾ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ ﴿۲۳﴾ محمد
پس آیا جز این انتظار می رود که چون(از این دستورها) روى گردان شوید، در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندى کنید؟
آنها کسانى هستند که خدا لعنتشان کرده، گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور کرده است.

کاربرد لعن در روایات
روايتى در خصال شيخ صدوق از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) به نقل از پيامبراكرم(صلى الله عليه و آله) وارد شده است كه فرمودند:
«شش گروه مورد لعنت خداوند و پيامبران مستجاب الدعوة قرار گرفته اند كه عبارتند از: تغييردهنده كتاب خدا، تكذيب كننده قدر الهى، مخالف و تغيير دهنده سنت پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله)، هتك كننده حرمت ذريه و عترت من، كسى كه به زور و ستم به قدرت برسد تا آنان را كه خدا خوار كرده، عزت بخشد و آنان كه عزت بخشيده را خوار نمايد، آن كس كه غنيمت بيت المال مسلمانان را به خود اختصاص مى دهد و آن را حلال نمايد» .11
در نهج البلاغه، على(عليه السلام) در پاسخ به اعتراض اشعث، وى را چنين خطاب كرد:
«چه كسى تو را آگاهاند كه چه چيزى به سود، يا زيان من است؟ لعنت خدا و لعنت لعنت كنندگان بر تو باد اى متكبر متكبرزاده اى منافق پسر كافر».22
اشعث از شخصيت هاى مشهور هزار چهره عرب است كه در مدت عمر خويش به خاطر دنياطلبى مواضع عجيبى اتخاذ كرده است كه كتاب هاى تاريخى به طور مفصل بدان پرداخته اند.
و يا امام على(عليه السلام) به مغيره پسر اخنس كه يكى از منافقان بود و در زمان عثمان به حكومت عثمان راه يافته بود در مشاجره اى چنين گفت:
«اى فرزند لعنت شده دم بريده، و درخت بى شاخه و ريشه، تو مرا كفايت مى كنى؟ به خدا سوگند! كسى را كه تو ياور باشى خدايش نيرومند نگرداند…» 33
و يا در خطبه 98 چنين مى فرمايد:
«سوگند به خدا! بنى اميه چنان به ستمگرى و حكومت ادامه دهند كه حرامى باقى نماند جز آن كه حلال شمارند و پيمانى نمى ماند جز آن كه همه را بشكنند و هيچ خانه و خيمه اى وجود ندارد جز آن كه ستمكارى آنان در آنجا راه يابد… در حكومت بنى اميه، هر كس به خدا اميدوارتر باشد بيش از همه رنج و مصيبت بيند…» 44

امام على(عليه السلام) در خطبه اى به دستور و اجبار معاويه به دشنام گويى و برائت از ايشان اشاره مى كند و مى فرمايد:
«آگاه باشيد! به زودى معاويه شما را به بيزارى و بدگويى من وادار مى كند، بدگويى را به هنگام اجبار دشمن اجازه مى دهم كه مايه بلندى درجات من و نجات شماست اما هرگز در دل از من بيزارى نجوئيد كه من بر فطرت توحيد تولد يافته ام و در ايمان و هجرت از همه پيشقدم تر بوده ام
.»5
از اين سخنان آشكار مى شود كه دشنام به حضرتش و اعلام برائت از ايشان، امرى حكومتى بوده و به اجبار صورت مى پذيرفته است و اين كه برائت، امرى قلبى است همانگونه كه محبت و ولايت امرى قلبى و درونى است و ضرورت برائت از دشمنان دين و ستمگران، در اساس، برآمده از قلبى پاك و ايمانى راسخ و اعتقادى صحيح است و حتى بدون ابراز آن، قلب و باطن انسان مؤمن مستقر است اگر چه به خاطر رعايت برخى ضرورت ها خلاف آن بگويد. و از اين سخنان در مجموعه سخنان امام على(عليه السلام) فراوان يافت مى شود ليكن به مقدار ميسور از آن به مناسبت بيان شد.

امام على(عليه السلام) در نهج البلاغه مى فرمايند:
«اى مردم همانا مردم را رضامندى و بيزارى به هم گرد مى آورد. ناقه صالح را يك نفر پى كرد ولى خدا همه آنها را عذاب كرد چون همه بدان رضايت داشتند»11
خداوند سبحان فرمود:
«فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ» شعراء
امام على(عليه السلام) فرمود:
«آن كه از كار مردمى خشنود باشد چونان كسى است كه همراه آنان بوده و هر كسى كه به باطلى روى آورد دو گناه بر عهده او باشد گناه كردار باطل و گناه خشنودى به كار باطل» 22

امام صادق(عليه السلام) از امام على(عليه السلام) روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
«آن كه مرتكب ستم شده و آن كه از كار وى ابراز رضايت كرده و آن كه وى را يارى داده، هر سه شريك هستند»3

«در قيامت منادى صدا مى زند كجايند ياران ستمگران و آنان كه در دواتشان ليقه نهادند و يا كيسه زر براى ايشان بستند يا براى آنان قلمى به دوات آغشتند پس اين كه با همان ستمگران محشورشان كنيد»44
دعاى امام سجاد(عليه السلام) در صحيفه سجاديه - كه از لحاظ سندى و متن كاملاً وثاقت دارد - به عنوان تأييد و تأكيد بيشتر مى تواند مورد تأمل و توجه قرار گيرد: «خدايا دشمنان آنان را از گذشتگان و آيندگان، و كسانى را كه به دشمنى اين قوم رضا داده اند و همه هم كيشان و پيروان آنان را لعنت فرست» 55
در اين فراز كوتاه امام سجاد(عليه السلام) به چند گروه اشاره دارند:
1. درخواست لعن براى دشمنان محمد(صلى الله عليه و آله) و آل محمد(عليهم السلام) از نخستين تا آخرين.
2. درخواست لعن براى آنان كه راضى به اقدامات دشمنان محمد(صلى الله عليه و آله) و آل محمد(عليهم السلام) بوده اند و هستند.
3. پيروان و حمايت كنندگان از دشمنان و مخالفان محمد و آل محمد.

.کاربرد سیاسی -اجتماعی لعن شايد اين پرسش مطرح شود كه در قرآن مجيد آمده است كه به خدايان كفار و مشركان دشنام ندهيد تا آنان خداى شما را دشنام ندهند و يا در نهج البلاغه امام على(عليه السلام) هنگامى كه در جنگ صفين، لشكريانش در مقابل دشنام هاى لشكريان معاويه، زبان به دشنام آنان گشودند آنان را از دشنام دادن منع كردند و گفتند كه: «انى اكره لكم ان تكونوا سبابين»….؛ «من خوش ندارم شما دشنام دهنده باشيد…». 1

اما اگر كردارشان را توصيف و حالاتشان را بازگو مى كرديد، به سخن راست نزديك تر و عذرپذيرتر بود… پس چگونه است كه در زيارت عاشورا اين همه لعن و دشنام تكرار شده است؟
آن گونه كه اشارت رفت در قرآن مجيد نسبت به تحقير و دشنام به خدايان و بتها تذكر داده شد و رفتار پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) در طول زندگانى شريف شان نيز گويايى بيشترين احترام و اكرام حتى نسبت به مخالفان و دشمنان و مداراى با آنان بوده است و اگر انسانى چه مسلمان و چه غيرمسلمان به سخنان امام الموحدين على(عليه السلام) بنگرد اين حقيقت را در مى يابد كه آن حضرت نيز در كمال ادب و احترام با مخالفان سخن گفته اند و اين اشاره كه دستور به منع دشنام معاويه و يارانش داده اند خود نشان از آن روحيه والا دارد، اما در كنار همه اين سخنان همانگونه كه در بحث از لعنت در قرآن مجيد گذشت يكى از واژگان قرآن مجيد لعنت است و قرآن مجيد گروه هايى را مورد لعن قرار داده است كه گذشت.
پس بايد كوشيد تا به اين حقيقت پى برد كه چرا خداوند سبحان در قرآن گروه هايى را مورد لعن قرار داده است و چرا در قرآن گروه هايى مورد لعنت لعنت كنندگان قرار مى گيرند، از آن سو، در روايات متعدد و معتبر از لسان پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) نسبت به افراد و گروه هايى اين نفرين صادر شد و آنها ملعون شمرده شده اند كه برخى از روايات اشاره مى شود و از جهتى ديگر در نهج البلاغه، امام على(عليه السلام) بارها نسبت به برخى، از اين واژه به كار برده اند و اين خود دليل بر آن است كه مى توان نسبت به گروه هايى كه در قرآن مورد لعن قرار گرفته اند، نفرين و لعنت كرد و از سويى ديگر امامان(عليهم السلام) نسبت به گروه هايى كه ستمگر بوده اند يا كتمان حقيقت كرده اند يا دين خدا را به بازى گرفته و در آن بدعت پديد آوردند و… لعنت كرده اند كه برخى از آن موارد ذكر خواهد شد. و حتى در برخى روايات بر اين عمل پاداش الهى وعده داده شده است كه خود دليلى بر صحت و تأييد اين كار است.
از جانبى ديگر دين اسلام، دينى اجتماعى است و اداره جامعه و مقابله با جريانات منحرف و رهبران باطل در همه جوانب نياز است هم در بُعد انديشه اى و هم در بُعد انگيزشى و عاطفى و هم در ابعاد سياسى اجتماعى، كه اثرات روانى لعن، يكى از موارد تأثيرگذار بر بُعد عاطفى و سياسى اجتماعى است اگر چه بايد مصالح اجتماعى و دينى در آن رعايت شود.
نكته مهمى را نيز بايد يادآور شد كه اين لعنت زمانى مى تواند از انسان صادر شود كه لعنت كننده خود شريك صفت يا صفات لعنت شونده نبوده باشد، اگر لعنت كننده اى به زبان، گروهى را به جرم كتمان حقيقت يا ستمگرى يا… مورد لعن قرار دهد، در حالى كه خود همان صفت را دارا باشد خود مشمول همان لعنت خواهد بود و در عذاب با آنان شريك خواهد شد.
اين نفرين نه تنها نبايد، تنها لقلقه زبان باشد بلكه حكايت گر از روحيه خداباور و حق محور گردد و انسان را در مسير رسيدن به كمال يارى رساند و جامعه را از پليدى ها و زشتى ها و تباهى ها و ستمگريى ها و تعصب ها و خرافات و… نجات دهد، حقيقت و ژرفاى اين نفرين طلب عذاب و دورى از رحمت حضرت ارحم الراحمين است و تأثير اجتماعى آن، دورى مردم از افرادى است كه به دروغ، خود را حق مدار و عدالت محور و شايسته جلوه مى دهند پس با اين مقدمات اگر چه برخى از اين اذكار از همه، صادر مى شود و حتى طبق آيات قرآن مجيد كفار هم نسبت به هم لعنت مى فرستند «يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً». عنکبوت ، آیه 25 - اما بايد به باطن و روح اين نفرين و خاستگاه و اثرات متعدد آن توجه داشت و در زيارت عاشورا، يكى از زيباترين جلوه هاى برائت و لعنت، اشاره شده است كه ستمگران و زمينه سازان و قاتلان و… ملعون و منفور شمرده شده اند.
در ادعيه و زيارات و روايات معتبر شيعى از برخى از چهره هاى سياسى مشهور و خلفاى سه گانه، هيچ گاه به نام نفرين و لعنت نشده اند و حتى در نهج البلاغه امام على(عليه السلام) از آنان به نام، اعتراض و شِكوهِ نمى كند - اگر چه معلوم است كه اعتراض حضرت از چه كسانى است - بلكه بيشتر تلاش شده است تا معيار دوستى و دشمنى ارائه گردد و مفاهيمى كه در آن بتوان به كمال انسانى دست يافت و راه رستگارى را طى كرد، مفاهيمى كه نشانى حيات طيبه و پيروى درست از معارف دينى و آموزه هاى قرآنى را بيان نمايد، و معيارهايى را در لعنت نمودن اشاره كرده اند كه برآمده از آيات بَيّن و روشن و صريح قرآن مجيد است.
كتمان حق، ظلم و آزار بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله)، قتل مؤمن به عمد و… و مى توان از سيره آن بزرگواران آموخت كه در پيروى از آنان، به نام و مصداق معيّن، از برخى شخصيت هاى صدر اسلام به نفرين برده نشود و رعايت اين نكته، در حساسيت زدايى و حفظ اتحاد ميان مسلمانان تأثيرگذار است اگر چه بايد معيارها و مفاهيم را بدون كاستى و انحراف ارائه كرد تا نسل هاى آينده بر عمق مظلوميت شيعه و هر آنچه بر امامان معصوم(عليه السلام) رفته است آگاهى داشته باشند.
لعنت در زبان قرآن، دورى از رحمت حضرت حق است كه صفت فعل خداوند است كه خواه در دنيا و خواه در آخرت، همان عذاب و عقوبت است… و لعنت ساير لعنت كنندگان درخواست دورى از رحمت خداست كه اثر روانى در جامعه انسانى نيز دارد و موجب دورى و طرد شخص ملعون مى شود و شخص ملعون را از حيث اجتماعى، رسوا مى سازد. پس در لعنت تنها نفرين و ابراز تشفى و تنفر بدان نيست بلكه اعتراض به هر آنچه ستمگرى و كتمان حقيقت و… است.
از روايات متعدد به دست مى آيد كه جريان لعن فرستادن و لعنت كردن، ريشه اى سياسى - اجتماعى دارد يعنى بيشتر كاركرد آن در دنيا، كاركرد سياسى - اجتماعى است اگر چه جنبه تأثير روانى آن را نمى توان انكار كرد. در تاريخ حكومت معاويه، دستور ايشان به دشنام دادن بر على(عليه السلام) و آزار و اذيت ياران و دلدادگان ايشان، موجب پديد آمدن موجى از نفرت و خفقان در جامعه شد و چهره آن امام همام را نزد برخى ناآگاهان، زشت جلوه دادند كه تا زمان عمرعبدالعزيز از دشنام دادن آن برگزيده خدا و جانشينان پيامبر جلوگيرى شد. (كتاب هاى تاريخى جملگى گزارش كرده اند)
در جوامع امروزى نيز شعار مرگ بر… كه در مبارزات سياسى اجتماعى عليه كسانى داده مى شود نيز موجب نفرت و تأثير روانى خاص در جامعه است. اگر اين اعلام نفرت توسط گروه حق و جوياى حقيقت انجام شود موجب روشنگرى، بيدارى و توجه دادن به ابعاد سياسى اجتماعى دين است.11

نظر مراجع تقلید در مورد لعن
نظر آیت الله وحید درباره لعن:
حضرت آیت‌الله شیخ “حسین وحید خراسانی” در درس خارج فقه، بی‌احترامی به
خلفای اهل سنت را مردود دانست و از شاگردان خود خواست از این گونه اعمال
خودداری کنند.
گفتنی است که در حاشیه برگزاری درس خارج فقه حضرت آیت‌الله وحید خراسانی،
ایشان با نهی از بی‌احترامی به خلیفه دوم اهل سنت، از شاگردان خود خواست
همانند گذشته، از توهین به خلفای اهل سنت پرهیز کنند.
ماجرا از آنجا آغاز شد که آیت‌الله العظمی وحید خراسانی در حین درس،
روایتی از کتاب تفسیر کبیر امام فخر رازی را قرائت کردند و در حین قرائت
این روایت، درباره خلیفه دوم اهل تسنن، عمر بن خطاب، پس از نام ایشان،
عبارت (رضی‌الله عنه) را به کار بردند. پس از این عده‌ای از طلاب با صدای
بلند کلماتی را خطاب به خلیفه دوم بیان کردند که این عمل با واکنش صریح
حضرت آیت‌الله العظمی وحید خراسانی روبه‌رو شد.
در همان هنگام، این مرجع تقلید شیعیان، با عصبانیت خطاب به طلاب توهین
کننده فریاد زدند: مگر نگفته بودم سر درس من از این گونه کلمات به کار
نبرید!
استفتاء مقام معظم رهبری، آیات عظام نوری همدانی و مکارم شیرازی درباره «عیدالزهرا»
در بخشی از این کتاب استفتائاتی در این زمینه گرفته شده و آمده است: در قرن های اخیر چنین مرسوم
بوده است که عامه شیعیان در روز نهم ربیع – با توجه به نسبتی که به این
روز می‌دهند – توجهی خاص به این روز داشته و مجالسی را در آن تشکیل
می‌داده‌اند. از صحت و سقم این انتساب که بگذریم آن چه موجب نگرانی است انجام اعمال و گفتار خلاف شرعی است که دربعضی از این مجالس صورت می‌گیرد و از ساحت فرد مسلمان و شیعه اهل‌بیت(ع) به
دور است و آن چه بر این نگرانی می‌افزاید وجهه شرعی دادن بعضی افراد به
این اعمال خلاف شرع است که با بهانه «رفع القلم» و… انجام می‌گیرد.
متأسفانه در سا لهای اخیر
و با امکانات جدیدی هم که به وجود آمده، امکان ضبط تصاویر یا صوت این
مجالس برای شرکت کنندگان در آن به سهولت وجود دارد که در بعضی موارد این
فیلم ها و صوت‌ها به کشورهای مجاورمان که شیعیان و اهل تسنن در کنار یکدیگر
زندگی می‌کنند زندگی می کنند نفوذ یافته و باعث ایجاد فتنه و ریختن خون
پاک شیعیان آن منطقه گردیده است.
آیت‌الله خامنه‌ای در پاسخ به این استفتا می‌نویسند:
هرگونه گفتار یا کردار و رفتارى که در زمان حاضر سوژه و بهانه به دست دشمن
بدهد و یا موجب اختلاف و تفرقه بین مسلمین شود شرعاً حرام اکید است.
آیت‌الله نوری همدانی نیز می‌نویسد:
چیزی به عنوان رفع قلم در روز به خصوصی نداریم و مسلمانان باید از تفرقه
بپرهیزند و از هر چیزی که موجب وهن مذهب می باشد جداً اجتناب نمایند.
آیت‌الله مکارم شیرازی در پاسخ خود به این استفتا مرقوم کرده است:
اولاً: روایتی با عنوان رفع قلم در آن ایام مخصوص در منابع معتبر نداریم. و
ثانیاً بر فرض چنین چیزی باشد که نیست مخالف کتاب و سنت است و چنین روایتی
قابل پذیرفتن نیست و حرام و گناه در هیچ زمانی مجاز نیست هم چنین سخنان رکیک و کارهای زشت دیگر. و ثالثاً: تولّی و تبرّی راه‌های صحیحی دارد نه این راه‌های خلاف.

نتیجه گیری
در این تحقیق با استفاده از روش کتاب خانه ای به جمع آوی آیات و روایاتی که در آنها واژه ی لعن به کار رفته به بررسی وشناخت افراد ملعون در قرآن و در دوران پیامبر (صلی اللّه علیه وآله )پرداخته و روشن شد که افراد ملعون بیشتر مشرکان ودشنام گویان به خدا و پیامبر وائمه بودند.

منابع
*قرآن کریم
*نهج البلاغه
*صحیفه سجادیه
1- اصفهانی، راغب،مفردات الفاظ القرآن ،انتشارات ذوی القربی قم ،1382
2-شیخ صدوق ،ابن بابویه محمد بن علی ،الخصال ،انتشارات کتابچی تهران ،1384
3- طبرسی،مجمع البیان فی تفسیر قرآن ،انتشارات ناصر خسرو تهران ،1384
4-حر عاملی ،شیخ محمد بن حسن ،وسائل الشیعه ،انتشارت ذوی القربی ،1387
5-حسینی ،محب الدین سید محمد مرتضی ،ترجمه :علی سیدی ،تاج العروس جواهر القاموس ،انتشارات دار الفکر ،1425
6– مجلسی، محمد باقر ،انتشارات دار الکتب اسلامیه تهران ،1382
7- اینترنت

 

 

 

 

 

 

مقاله

بررسی عوامل بروز اختلاف در فرق شیعی

مقدمه
ظهور وتكون دين اسلام ،مورد بررسي ها ومطالعات متعددي ،اعم از تخصصي وعمومي بوده است . ودر مورد پيدايش تشيع ورشد وتكون آن هنيز بررسي هاي فراواني به عمل آمده است . لذا تا كنون بررسي اين موضوع به طور چشمگيري صورت نگرفته است، اين مذهب فرقه هاي متعددي از آن انشعاب يافته كه سراسر جهان پراكنده شده اند ولي هر فرقه تنها براي پيروان خود شناخته شده است وديگران از هريك اطلاع چنداني ندارند . با عنايت به مدارك موجود بر آنيم تا اين كه بتوانيم با جمع آوري مطالب مربوطه تحقيقي نه چندان مفيد در اختيار بشر ارائه دهيم تا اين كه با مذهب بزرگ تشيع به طور نسبي آگاهي يابند واينكه علل انشعابي كه در اين فرقه ي بزرگ به وجود آمد بيشتر آشكار شود .

رافضي
اين كلمه در اصل به معناي كنار گذاشتن وخوار كردن است ،اين كلمه را نخستين بار زيد بن علي عليه السلام به كساني اطلاق كرد كه به جهت اعتقاد او به امامت مفضول ، او را رها كرده ،دست از ياريش كشيدند اهل سنت اين وازه را براي شيعيان به كار برده اند ؛ زيرا آنان با اعتقاد به امامت منصوص ، پيروي امامان معصوم را واجب شمرده ، خلافت سه خليفه ي اول را رها كرده اند .برخي علماي رجال اهل سنت ،رواياتي را به دليل شيعي بودن راوي آن ،تضعيف كرده وشيعه را رافضي خوانده ،آنان را متهم به ناسزا گويي به صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله وجعل كردن روايات كرده اند .

منبع همان تاريخ تشيع ص6

چه عواملي موجب بروز اختلاف در مذهب تشيع شد
.
ایجاد انشعاب در ميان مذهب تشيع خود معلول عواملی مهم است که در این بخش به مهم‌ترین عوامل پیدایش این فرقه‌ها اشاره می‌گردد.
1- اختناق
از زمانی که بنی امیه روی کار آمدند شیعیان وارد طوفان شدیدی از ظلم و ستم و شکنجه و قتل شدند، امویان جامعه را براساس هوا و هوس و سلیقه‌ی خود اداره می‌کردند و با ایجاد جوّ رعب و وحشت در صدد بودند تا بر مردم سلطه‌ی بیشتری داشته باشند.
از مجله بدعت‌های معاویه رواج مذهب جبر بود تا بتواند به زورگوئی‌ها و کشتارهای خود لباس مشروعیّت بپوشاند، چنانكه قاضي عبدالجبار معتزلي معاويه را نخستين كسي مي‌داند كه مذهب جبر را رواج داد یزید هم دست کمي از پدرش نداشت و آن قدر فسق و فجور کرد که معاویه او را از افراط در تظاهر به فساد نهی کرد.
پس از هلاکت معاویه یزید بر تخت سلطنت نشست و بنا داشت تا از مردم برای خود بیعت بگیرد که از جمله‌ی آنان امام حسین عليه‌السلام بود که يزید اصرار داشت تا از ایشان به زور بیعت بگیرد. امّا آن حضرت از قبول بیعت چنین شخص فاسق و فاسدی امتناع ورزیده و جان خود و اهل بیت خود را برای حفظ اسلام و زنده نگه‌داشتن تعالیم نبی اسلام عليه‌السلام فدا کرد.
شهادت مظلومانه‌ی اباعبدالله و اهل بیت عليه‌السلام و یارانش موجب سختگیری‌های بیش از پیش امویان بر شیعیان گردید، محافل شیعه در عراق و مجاز ضعیف و سست شده و شیعیان از دور امام سجاد عليه‌السلام پراکنده شدند.
امام عليه‌السلام با وجود آن شرایط اختناق به جای قیام که در آن زمان بی‌ثمر بود و نتیجه‌ای جز نابودی ایشان و شیعیان نداشت، از راه دعاها و مناجات‌هاي خود معارف اسلامی را تبیین می‌کرد و ظلم و ستم‌های بنی امیه را فاش می‌ساخت.
در این شرایط سخت توابین در کوفه برای اعلام پشیمانی از یاری نکردن امام حسین عليه‌السلام قیام کردند که سرانجام نهضت آنان به شکست انجامید. پس از توابین مختار ثقفی در کوفه خود را نماینده‌ی محمد بن حنفیه معرفی کرد و دست به شورش علیه امویان زد، او توانست قاتلان سیدالشهداء عليه‌السلام را به هلاکت برساند. او در سال 67 هجری کشته شد. محمد بن حنفیه نیز در سال 81 هجری از دنیا رفت.
با مرگ محمد بن حنفیه عده‌ای قائل به امامت و مهدویت وی گشته و در تاریخ به نام کیسانیة معروف شدند. مردم به دلیل جوّ خفقان و تقیه امام عليه‌السلام نتوانستند امام راستین را تشخیص دهند و به امامت ابن حنفیه روی آوردند.
از کیسانیة به عنوان اولین فرقه از فرق شیعه در کتب ملل و نحل یاد می‌شود، هر چند که به مرور زمان منقرض شده و اثری از آن باقی مانده است. بعد از شهادت امام صادق عليه‌السلام نیز همین وضعیت در زمان منصور عباسی پیش آمد و فرقه‌های ناووسیه، فطحیة، اسماعیلیه و.. . شکل گرفت.»
2- عواطف و احساسات افراطی
شهادت امام حسین عليه‌السلام و خاندان و یاران باوفای او در واقعه‌ی کربلا موجب خشم و تنفّر مردم و انزجار آنها از حکومت بنی‌امیه گردید به گونه‌ای که این احساسات و انفعالات گاهی از حدّ طبیعی خارج شده و حالت افراطی پیدا کرده است.
فرقه‌ی زیدیه با تأثّر از این احساس‌ها و در آن شرایط سخت بوجود آمد. زید در دوره‌ی حکومت هشام بن عبدالملك قیام کرد و به شهادت رسید و بدن او چهار سال بر دار بود. او از داعیان به حق و ظلم‌ستیزی بود. پس از شهادت او فرزندش یحیی در خراسان قیام کرد و او نیز شهید شد درباره‌ی تشکیل فرقه‌ی زیدیه اختلاف وجود دارد که آیا در زمان زید تشکیل شد یا بعد از شهادت وی. امّا به هر حال قیام با شمشیر از اصول اعتقادی آنان و شرط امامت نزد ایشان می‌باشد.
3- طمع و حبّ مال
مال و دارایی از وسائل آزمایش انسانهاست، همواره افرادی بودند که از راه همین اموال به مقامات مادی و معنوی بالایی رسیده‌اند چرا که راه و کیفیت مصرف آنها را می‌دانستند و پیاده کردند، آنان به اموال به دیده‌ی وسیله نگریستند نه هدف. به نظر ایشان این متاع دنیا ابزاری است برای امتحان است، بنابراین سزاوار دلبستگی و علاقه ندارند و باید از آن برای رسیدن به سعادت واقعی بهره برد.
در مقابل افرادی هم بودند و هستند که با حرص و علاقه‌ی شدید به مال و ثروت راه انحراف را اختیار کرده و به ورطه‌ی ضلالت گرفتار شدند و عده‌ی زیادی را نیز دنبال خود به بیراهه کشاندند، فرقه‌ی واقفیه از این دسته بود که بسیاری از بزرگان آن با وجود اینکه وکلاي امام كاظم عليه‌السلام بوده‌اند و جزء افراد معتبر به حساب می‌آمدند، امّا با شهادت امام کاظم عليه‌السلام با توجه به اینکه اموال زیادی از بیت المال را به صورت امانت در دست داشتند از پرداخت آنها به امام رضا عليه‌السلام به عنوان جانشین امام هفتم عليه‌السلام امتناع ورزیدند و با ایجاد شبهاتی درباره‌ی امام کاظم عليه‌السلام و شهادت آن حضرت توانستند تعدادی را با خود همراه سازند.
4- طرح مسأله مهدویت
اعتقاد به مهدی موعود عليه‌السلام از عقاید مسلّم همه‌ی مذاهب اسلامی است که مبنای آن احادیث متواتری است که از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در این باره وارد شده است. بنابراین اصل اعتقاد به مهدی عليه‌السلام مورد پذیرش همه‌ی مسلمین است، هرچند که در موارد فرعی تفاوت‌هایی میان آنها به چشم می‌خورد.
با وجود آن همه روایات نبوی درباره‌ی صفات و ویژگی‌های مهدی موعود، امّا عده‌ای از آن سوء استفاده کرده و آن را دستاویزی برای رسیدن به امیال و اهداف خود قرار داده‌اند. با توجه به فشار حاکم دولت اموی و شرایط سختی که شیعیان سپری می‌کردند، آنان همواره منتظر یک گشایشی بودند تا این وضعیت خاتمه یابد.
حکومت عباسیان هم در ظلم و ستم خود راه امویان را در پیش گرفت و حتی در این گام هم از بنی امیه جلو افتادند ـ در نتیجه اصحاب ائمه عليهم السلام ـ چشم امید به کسی داشتند تا آنها را از این تنگنا نجات دهد، در چنین وضعیت و شرایطی و در زمان‌های منفصلی گروهی پیدا می‌شدند که مهدویت یکی از ائمه عليهم السلام یا یکی از اصحاب ایشان را قائل می‌شدند و مردم را تحت تأثیر افکار و عقائد باطل خود می‌ساختند.
همین فرقه‌ی کیسانیه خود انشعابی دارد که برخی از آنها به مهدویت محمد بن حنفیه قائل بودند. ناووسیه قائل به مهدویت امام صادق عليه‌السلام ، واقفیه مهدویت امام کاظم عليه‌السلام ، و اسماعیلیه به مهدی بودن اسماعیل معتقد شدند.
5- جریان غلات
با وجودی که مذهب شیعه از جنبه‌های فقهی، سیاسی، اعتقادی، تفسیری و حدیثی و… غنی و قدرتمند بوده است و به تفسیر علامه طباطبائی (ره) و در جمیع شئون دینی از اصول معارف گرفته تا آخر فروع و جزئیات آنها به بحث و انتقاد پرداخت و فرآورده‌های روایتی آنها به حدّ کفایت پاسخ هرگونه سؤال دینی را می‌داد و می‌دهد. امّا این مذهب همواره شاهد یورش‌های دشمنان خارجی و داخلی بوده است که به پیکره‌ی آن ضربات سنگینی وارد نمود.
از جمله این مهاجمان، غالیان می‌باشند که در طول تاریخ لطمات بسیاری را بر شیعه و تشیع بوجود آوردند. غالیان کسانی را گویند که در حقّ امام یا یکی از اصحاب امام راه افراط را پیش گرفته و او را بیش از مقدار بالا برده است. به عنوان نمونه خطاّبیه گروهی منتسب به ابوالخطّاب محمد بن مقلاص اسدی بود که در زمان امام صادق عليه‌السلام می‌زیست، و عقایدی فاسد به امام عليه‌السلام نسبت می‌داد و او را تا حدّخدایی بالا برد و خود مدعي نبوت از طرف وی شد. فرقه‌ی بشیریه (ممطورة) که به محمد بن بشیر منسوب است معتقد بود که امام کاظم عليه‌السلام همان مهدی قائم است و محمد بن بشیر نائب او در زمان غیبت است.
این پدیده در جهان تشیع ضررهای جبران ناپذیری بر شیعه وارد ساخت. اصحاب این جریان افرادی نافذ و مشهور در میان اصحاب ائمه عليهم السلام به شمار می‌آمدند و مردم به دیده‌ی وثاقت و احترام به آنها می‌نگریستند. اینان از موقعیت خود بر ضد ائمه عليهم السلام استفاده کرده و با مطرح کردن عقایدی منحرف توانستند در صفوف شیعیان نفوذ یابند و بسیاری را با خود به گمراهی کشانند.
6- جهل و نادانی
اساساً یکی از علل مهم در نفوذ افکار باطل و عقاید فاسد میان یک گروه وجود جهل در برخی از افراد آن به شمار می‌آید، همین سادگی و جهالت بیش از حدّ موجب شده که عده‌ای به راحتی آن را دستاویزی برای انتقال دادن افکار خود به دیگران قرار داده و از این راه به اهداف سوء خود دست یابند. اینکه غلات توانستند در صفوف شیعیان نفوذ وسیعی یابند و با وجود آن همه آراء و اعتقادات باطل به راحتی افرادی را با خود همراه سازند و شخصیت ائمه عليهم السلام و اصحاب ایشان را مخدوش نمایند به دليل عدم معرفت کامل مردم نسبت به امامي بود. همين عامل موجب شد تا با وجودی که امام در میان آنها بود او را بالا برده و تا حدّ خدایی برسانند.
درست است که فشار دستگاه حکومتی در این انحراف نقش مهمّی داشت امّا در شرایط آزادی و خارج از اختناق نیز تاریخ شاهد گمراهی بسیاری از شیعیان بود. امام صادق عليه‌السلام بعد از مرگ فرزندش اسماعیل، مراسم تشییع شکوهمندی برای وی تدارک دید و بارها قبل از دفن کفن از صورت او برداشت و به مردم نشان داد و آنها به وفات اسماعیل اقرار کردند، امّا همینکه مراسم دفن پایان یافت عده‌ای در مرگ او به شک افتاده و سپس قائل به مهدویت وی شدند و اینکه او نمرده و هنوز زنده و غایب است.